محل تبلیغات شما



باز هم صبح شده، یه صبح پر از دلتنگی و غربت. دلم بدجوری هواشو کرده، هر شب ۵ ساعت و حتی کمتر میخوابم. هر صبح قبل طلوع خورشید سوار سرویس میشم و سعی میکنم کمی بخوابم. ولی خواب هم مثل خار تو چشمم اذیتم میکنه. کافیه چند ثانیه پلک رو پلک بذارم و همه خاطرات عاشقانه من و تو از ذهنم رد بشه.

انگار نه انگار یه زمانی عاشقم بود. نفسم به نفسهاش بند بود و الان زندگیم رو به افوله و اون نمیدونه که من چی میکشم. ضربان قلبم کمتر میزنه، حرکاتم آرومتر شده، خیلی به ندرت عصبانی میشم. فکر کنم پیر شدم، فکر کنم عشقت پیرم کرده. دلم میخواد بدونم کی میمیرم. دلم میخواد لحظه های آخر زندگیم فقط چشمای تو رو تماشا کنم.


سلام. نتونستم بهت فکر نکنم و باهات حرف نزنم. وبلاگ رو برای بار دوم باز کردم.

یادته این شعر.؟ روی کاغذی که خودت دادی بهم برات نوشتم. همون شد که شعر میگفت.

دارم میمیرم پرستووووو. دارم تو عشقت میسوزم.

 

در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم

یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم

یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تَنگ در آغوش بگیرم که بمیرم

این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی است
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم

خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم


حس خوبیست اگر عشق تو ابراز شود
دل تنگم چه کند با تو فقط باز شود
هرچه مابین من و توست خیالت راحت
تا ابد هرچه که گفتیم به هم راز شود
دلت آرام و دمت گرم که جان میگیرم
از نگاهی ک مرا دیده که دمساز شود

*******************************

دلتنگی
پیراهن نیست
که عوضش کنی
و حالت خوب شود.
دلتنگی گاهی
پوست تن آدمی ست.!

************************

من معجزه را.
فردی مینامم. 

که میشود در آغوشش 
عالم و آدم را از یاد برد.!!


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها